افسردگی در فرد مبتلا به دمانس و شناخت آن کاری است بسیار مشکل که باید توسط متخصصین امر صورت پذیرد.
افسردگی و دمانس علایم مشترک متعددی دارند و به همین علت تشخیص افسردگی در فرد مبتلا به دمانس بسیار مشکل است.
افراد با مشكلات حافظه ممكن است غمگين، بي حوصله يا افسرده باشند. در صورتي كه فردي مشكلات حافظه داشته و افسرده نيز مي باشد، بايد هرچه سريع تر تحت بررسي و معاينه قرار گرفته تا تشخيص مسجل و درمان شروع گردد. مشكلات حافظه ممكن است به علت بيماري آلزايمر نبوده و هنگامي كه افسردگي بهبود يابد، آن نيز بهتر شود. يا اينكه فرد هر دو بيماري آلزايمر و افسردگي را دارد كه به درمان پاسخ خواهد داد.
هنگامي كه فردي همراه با يك بيماري علاج ناپذير، افسردگي نيز دارد به نظر منطقي مي رسد كه وي به علت آزردگي از بيماري مزمنش افسرده است. اما لزوما تمام افراد مبتلا به بیماری آلزايمر يا بيماري هاي مزمن ديگر افسرده نيستند. بعضي از آنان به نظر مي رسد كه از مشكلاتشان آگاه نيستند. يك ميزان مشخص از افسردگي و نااميدي در اين شرايط طبيعي و قابل درك است اما افسردگي عميق يا پيوسته نه طبيعي و نه قابل قبول است. خوشبختانه اين نوع افسردگي به درمان خوب پاسخ خواهد داد و فرد مي تواند احساس بهتري داشته باشد حتي اگر داراي بيماري دمانس برگشت ناپذير باشد.
خانم سانچز زودرنج و تحريك پذير بود و اغلب در مورد سلامتش ناله مي كرد. او مي گفت: « فقط مي خواهم بميرم » و روز به روز لاغر مي شد. به نظر مي رسيد هرگز زماني وجود نداشت كه احساس خوشحالي كند. چون يك مشكل جدي در حافظه داشت، پزشك به او گفته بود كه بيماري آلزايمر دارد. يك روان شناس هم به او گفته بود كه دچار افسردگي نيز هست. بعد از درمان افسردگي با دارو، خلق و خو و همچنين حافظه اش رو به بهبودي رفت و وزنش نيز افزايش يافت. اما وي به تدريج فراموشكار تر شده و عاقبت مسجل گرديد كه او، هم داراي بيماري آلزايمر و هم افسردگي است. درمان افسردگي اش او را قادر ساخت تا جايي كه ممكن بود از زندگي اش لذت برد و مراقبت از او را براي خانواده اش نيز خوشايند تر كرد ».
علل افسردگی
پژوهشگران سعي مي كنند كه علت افسردگي را در يابند اما جواب كلي هنوز مشخص نشده است. هنگامي كه اتفاق ناگواري براي ما رخ مي دهد، به طور آشكارا غمگين يا بي حوصله مي شويم. اما اين مطلب پديده افسردگي را به طور كامل توضيح نمي دهد. به عنوان مثال؛ برخي پژوهشگران پديده افسردگي را به تغييرات در مغز مربوط مي دانند. مهم است كه يك پزشك ويژگي هاي طبيعي هر افسردگي را بررسي كرده و تشخيص دهد كه آيا افسردگي مربوط به يك موقعيت است يا يك غم بزرگتر و عميق تر و سپس به نحوي شايسته، افسردگي را درمان كند. علايم يك افسردگي عميق و شديد عبارتند از: كاهش وزن، تغيير در الگوي خواب، احساس گناه، يا نگراني و مشغولي ذهن در ارتباط با مشكلات سلامت خود.
براي فرد افسرده ممكن است غير ممكن باشد كه خود از « اين حالت » بيرون بيايد . گفتن اين مطلب به او ممكن است تنها، احساسات عجز و درماندگي و نااميدي اش را افزايش دهد. براي برخي افراد، سعي در خوشحال نمودن آنها، باعث مي شود كه احساس كنند از طرف ديگران درك نمي شوند. شما مي توانيد يك فرد افسرده يا نااميد را به همراه بودن با ديگران تشويق نماييد. اگر مشكلات حافظه دارد، مطمئن شويد فعاليت هايي كه سعي در انجامشان دارد، فعاليت هايي هستند كه مفيد بوده و او هنوز مي تواند آنها را با موفقيت انجام دهد به طوري كه بعد از انجام آنها از خود احساس رضايت خواهد داشت.
نحوه کمک
به او كمك كنيد تا از كارهايي كه خيلي پيچيده هستند دوري كند. حتي ناكامي هاي كوچك نيز باعث مي شوند كه بيشتر در مورد خود احساس نااميدي نمايد. مثلا بنا بر توانایی اش، چيدن ميز غذا را به او واگذار نماييد. او را تشويق به برقراري ارتباط با دوستان نزديكش نماييد. از آنان بخواهيد كه با او صحبت كنند به چشمانش نگاه كرده و نظر او را جلب نمايند. هنگامي كه فردي احساس نااميدي مي كند، مشورت با يك مشاور آگاه، فرد روحاني، پزشك، روانپزشك و روانشناس در مورد نگراني ها و دغدغه هايش، ممكن است مفيد و مؤثر باشد. البته اين زماني امكان پذير است كه او بتواند به خوبي با ديگران ارتباط برقرار كند و بعضي موضوعات را به ياد آورد.